عرفان عرفان ، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

عرفان جون

شعر خواندن عزیزدلم

( دوشنبه 92/04/10 ) عزیزکم شعرهای مختلفی یاد گرفته و دائما میخونه برامون ؛ مثل : عموزنجیرباف – یک توپ دارم – یه روز یه آقا خرگوشه – توپولوام توپولو – لی لی حوضک وای که شعر خوندن یه پسر ناناز اونم غلط و با لهجه کودکانه شنیدن داره ... میخونه و دیووونه مون میکنه عزیزدلم ایشاله مدرسه بری و شعرهای کتابت رو از حفظ برامون بخونی ... عاشقتم حسابی       ...
30 بهمن 1392

محبت خالصانه

( پنجشنبه 92/04/06 ) برات چیپس و ماست آوردم و مشغول خوردن شدیم و چند باری به باباحسین گفتم بیا و مارو همراهی کن ولی گفت نه میل ندارم و منم بی خیال شدم ولی یهویی عرفان جون چند تا چیپس برداشت و دستشم کرد داخل ماست و دستش حسابی ماستی شد و رفت سمت باباحسین و همه چیپسها رو با دست ماستی اش رو کرد تو دهن باباحسین بیچاره که داشت خفه میشد ولی عرفان جونم بیخیال نمیشد و همش میگفت خوش امس ( یعنی خوشمزه س) و دوباره دستش رو میکرد تو دهن باباش تا ماستش رو بخوره!!! خیلی لحظه دیدنی و دوست داشتنی بود ولی به سبک دوستی خاله خرسه داشتی به باباحسین محبت میکردی که اونم بی نصیب نباشه و بخوره...خیلی خوشحالم کردی با این احساس خالصانه ات عزیزکم &nb...
20 بهمن 1392

جشن میلاد باسعادت حضرت مهدی (عج)

(یکشنبه  92/04/01 ) امروز از صبح عرفانم کلی بهم کمک کرده و خونه رو مرتب کردیم  تا ساعت 15 مهمونهامون تشریف بیارن منزلمون و برای شادی دل حضرت زهرا و تولد حضرت مهدی جشن بگیریم... باباجون ساعت 2 و بعد از ناهار خوردنت بردت خونشون تا استراحت کنی و سرحال بیای جشن... اما خیلی دیر آوردت و تقریبا آخرهای جشن رسیدی ولی کلی دست زدی و قر دادی و همه رو مورد عنایت قراردادی عزیزکم... خیلی بهت خوش گذشته و همش با ریسه ها بازی میکردی عشق مامان...     " عرفانم با لباس کارگری و در حال کمک ب مامانش "   " عرفانم خوش تیپ کرده وداره میاد پیش مهمونها " ...
19 بهمن 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عرفان جون می باشد